دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

ساخت وبلاگ

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم

تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم

شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

با پرتو ماه آیم و، چون سایه دیوار
گامی از سر کوی تو رفتن نتوانم

دور از تو من سوخته در دامن شب‌ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم

فریاد ز بی مهریت‌ ای گل که درین باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم‌

ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

گاهی فراتر از آنچه که هست بیاندیش...
ما را در سایت گاهی فراتر از آنچه که هست بیاندیش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alone-boy2000 بازدید : 105 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 18:31